به سیاهی زندان ، حال دل من شد زار
چه جفا ها بر من کرد ، هارون جنایتکار
در حال مناجات و در ، موقع رکوع و سجود
سندی لعین میزنه ، من و با تمام وجود
مظلوم و غریبم من.
ای خدا خلاصم کن ، از زندان این ملعون
بسکه مصیبت دیدم ، دل مادرم شد خون
از بسکه شکنجم داده ، دشمنم دیگه خسته شد
به ساق پای مجروحم ، غل آهنین بسته شد
مظلوم و غریبم من.
برای رضای تو ، به راه دین و قرآن
چه مصیبتا دیدم ، ای خدا تو این زندان
ناسزای سندی شده ، غصه ی دل خون من
تازیانه میزد همش ، به بدن کم جون من
مظلوم و غریبم من.
هر زمانی که اینجا ، میرسه جونم بر لب
گریه میکنم یاد ، ام المصائب ، زینب
اونی که به هر جا دلش ، میگیره سراغ حسین
تازیانه و کعب نی ، قد خم و داغ حسین
سیدنا یا مظلوم.
درباره این سایت